عشق مامانی و بابایی

  کوچولوی فندقی.. مامان پریسا و بابا مهرداد تصمیم گرفتن شعر ها و لالایی های زیبا رو برات پیدا کنن و بزارن توی وبلاگت تا وقتی به دنیا اومدی برات بخونن    و وقتی بزرگ شدی با دیدنشون لبخند به لبهای  قشنگت بیاری     تو که مـــــاه بلــــــــند آسمــــونی منم ستاره می شم دورتو میگیرم      تو که ستاره می شی دورمو میگیری منم ابـــــر می شـــم روتـو میــگیـرم تو که ابر می شی رومو میگیـری منم بارون میشم نم نم می بارم تو که بارون می شی نم نم می باری  منــم سبزه می شــم سر...

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است    یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است عزیزم دیشب شب 19 ماه رمضان بود ، اولین شب از شبهای قدر و شب ضربت خوردن حضرت علی (ع). دیشب مثل خیلی از آدمهای این شهر مامانی و بابایی هم نماز خوندن و دعا کردن و از خدا خیلی چیزها خواستن که با ارزش ترین و مهم ترینش تو بودی     من و بابا از خدا خواستیم همه پدر و مادر هایی که منتظر هستن ، بچه هاشون سالم و سلامت به دنیا بیان و نی نی عزیز ما هم سالم و سالمت بیاد پیشمون و برای زندگیمون خوش قدم باشه... انشاله   از همه مامانی عزیز تو این شبهای نورانی التماس دعا داریم    ♥`*•....

عشق خودم  امروز می خوام با چند نفر آشنات کنم مامانی.. می خوام بعد ها بدونی وقتی هنوز به دنیا نیومده بودی اونا چه شکلی بودن و چند سالشون بوده عزیزم. حتما برات جالب میشه   اولین نفر شیدا جون دختر خاله سمیرا پرنسس خوشگل و نازنین  که مثل ماه میمونه و الان 9 سالشه و قراره سال تحصیلی 94-93 بره کلاس چهارم ابتدایی     بعدی کیارش جون پسر خاله سمیرا  که شیطون بلای ناقلا است ولی مهربون و مودبه و قراره سال تحصیلی 94-93 بره کلاس اول ابتدایی     این آقا کوچولو هم باراد جون پسر عموی شماست که اگه اشتباه نکنم الان باید شیش ماهش تموم شده باشه &...